ادامه از قبل

۱-۲. تحوّل‌های علمی
۲-۱-۱. کیهان‌شناسی جدید

از جمله چهره‌هایی که بر روند علم، مهم‌ترین و آغازین تأثیرگذاری را داشته است گالیله[۱](۱۵۶۴- ۱۶۴۲) ریاضی‌دان، منجم و فیزیکدان بزرگ در سده هفدهم میلادی است. او منشأ تحول جدّی در علوم شده، ازاین‌روی بنیان‌گذار علم جدید نامیده می‌شود. تحولی که به دست گالیله ایجاد شد در حیطه­‌ی کیهان‌شناسی بود.

پیش از گالیله، کپرنیک[۲] در رد نظریه­‌ی بطلمیوسی، ثابت کرده بود که خورشید، مرکز هستی است نه زمین؛ اما نظر وی مورد مخالفت کلیسا قرار گرفته و به فراموشی سپرده شده بود[۳] تا به مدت ۱۷۰۰ سال نظریه‌ی زمین مرکزی[۴] بطلمیوس[۵] بر دنیای علم حاکم باشد. مخالفت کلیسا از آن روی بود که زمین مرکز عالم و محور آن محسوب می‌شد و نظریه‌ی بطلمیوس با اشرفیت انسان در هستی هماهنگ­‌تر بود.

به‌هرحال اقدامات گالیله آغازی برای طرح مسئله‌ی تأثیرگذار نسبت علم و دین بوده است. پس از او، نیوتن[۶] (۱۶۴۲ -۱۷۲۷) تحولات بزرگ دیگری را رقم زده است. «تصویر مکانیکی (ماشین‌وار) طبیعت که گالیله خطوط اصلی آن را ترسیم کرده بود، در نیمه‌ی دوم قرن هفدهم، به‌توسط نیوتن و پیروانش توسعه و تفصیل بیشتری یافت».[۷] این نظریه خدا را به‌گونه‌ای معرفی می‌کرد که بیش‌تر علت فاعلی بود تا علت غایی، مُحدثه و مبقیه.

گالیله و نیوتن معتقد بودند که خداوند طبیعت را به حرکت درآورده است و پس‌ازآن به‌صورت خودکار مانند یک ساعت بزرگ حرکت می‌کند.

نیوتن در آخرین کتاب خود «به شرح دلایل ریاضی در اثبات قانون جاذبه‌ی عمومی پرداخت. کار نیوتن نتیجه‌گیری نهایی از فرضیه‌های کپرنیک، کپلر[۸] و گالیله بود. هر یک از این سه تن بخشی از نظرات کیهان‌شناسی بطلمیوسی- ارسطویی را فروریخته بودند اما قبل از نیوتن کسی نتوانست قطعات پراکنده‌ی نظریه‌­های جدید این سه تن را در یک دستگاه پیوسته بر هم سوار کند و کیهان‌شناسی جدیدی عرضه نماید».[۹]

۲-۱-۲. فلسفه

پس از تحولات کیهان‌شناسی، در سده هجدهم میلادی که موسوم به عصر عقل[۱۰] یا عصر روشنگری[۱۱] است، فلسفه و خردگرایی منشأ تحول­های جدیدی شد تا آنجایی که باور دانشمندان در این عصر بر آن بود که عقل توان حل همه‌ی مشکلات بشر را داشته، می‌تواند بهشتِ انسان را روی زمین ایجاد نماید. کاپلستون[۱۲]دراین‌باره گفته است:

متفکران و نویسندگان نمونه این دوره اعتقاد داشتند که عقل بشری ابزار خاصّ و یگانه‌ی حل مسائل مربوط به انسان و جامعه است…مقصود کلی نویسندگان عصر روشنگری از عقل، عقلی بود که اعتقاد به وحی، تسلیم در برابر قدرت و مرجعیت، احترام به آداب و سنن و نهادهای تثبیت‌شده مانعی در راه آن نباشد.[۱۳]

به‌هرروی در این قرن انتظار بیش‌ازحد از عقل باعث پیدایش «جنبشی مهم بود که خداباوری عقلانی[۱۴] نام داشت. طرفداران این جنبش از مذهبی ساده دفاع می‌کردند که عاری از هرگونه سنن و مراسمی بود و بر بنیان عقل به وجود آمده بود. آنان این مذهب را گزینه‌ای در برابر خرافاتی که در مسیحیت می‌دیدند، می‌دانستند».[۱۵]

تونی لین در توصیف خردگرایی جدید گفته است:

قرن هجدهم، شاهد پدیدایی و رشد خردگرایی نیز بود که رقیبی در کنار ایمان مسیحی محسوب می‌شد. برای برخی، پدیدایی این نگرش، به معنای رواج خداناباوری[۱۶] بود، اما برای گروهی دیگر، پدیدایی آن به معنای به وجود آمدن مذهبی بر اساس عقل بود و نه مکاشفه.

 مکتب دئیسم[۱۷]یا خداباوری عقلی، به‌عنوان مذهب عقل و در تقابل با خرافات مسیحیت سنتی مطرح شده بود. خردگرایی، با عنوان حمله به مسیحیت که خارج از کلیسا انجام می‌شد، بر تعالیم مسیحیت تأثیر محدودی بر جای گذاشت، اما باعث شد تا فرهنگ و وفاق نظر مسیحی، در اروپای غربی تضعیف شود.[۱۸]

۲-۱-۲-۱. تقابل هیوم با عقل‌گرایی و چاره‌اندیشی کانت

دو دانشمند مهم در سده­ی هجدهم میلادی بر نهضت روشنگری تأثیرگذار بوده­اند. یکی از مهم‌ترین چهره‌های علمی این قرن دیوید هیوم[۱۹] (۱۷۱۱- ۱۷۷۶) است. وی یک تجربه‌گرای افراطی و شکاک است و مهم‌ترین فیلسوف مکتب اصالت تجربه[۲۰] است.

رهیافت هیوم به علم کاملاً تجربی و معرفتی حسی است که اساس آن مشاهده است. او بر این باور بود که:

طبیعت آدمی پایتخت یا مرکز علوم است و درخور منتهای اهمیت است که ما علمی درباره‌ی انسان بسازیم و بپروریم. این کار چگونه شدنی است؟ با کاربستن روش آزمایشی[۲۱]. ازآنجاکه علم انسان یگانه شالوده استوار علم‌های دیگر است، پس یگانه شالوده‌ی استواری که می‌توان به خود این علم داد باید بر تجربه[۲۲] و مشاهده[۲۳] نهاده شود.[۲۴]

هیوم با زیر سؤال بردن معجزه، اصل علیت و برهان نظم نقش زیادی در گرایش به شک، الحاد و مخالفت با دین بازی کرد. او جنبه‌ی تجربی علم را مهم می‌شمارد و بر آن بود که هرگونه معرفتی، از تأثرات حسی نشات گرفته و نظریه‌ها و قوانین علمی، مختصر و ماحصل مشاهدات‌اند.

هیوم با ترویج حس‌گرایی افراطی عقل و نهضت روشنگری را به چالش جدی کشیده است. دیگر چهره‌ی تأثیرگذار سده‌ی هجدهم کانت[۲۵] یکی از فیلسوفان بزرگ مغرب زمین است. انقلاب کپرنیکی کانت در حوزه­ی معرفت‌شناسی نوعی چاره‌اندیشی در قبال شکاکیت ایجادشده در اثر رد مفاهیم مابعدالطبیعه است.

ابتدا کانت بود که تجربه‌ی اخلاقی را مبدأ عقاید دینی شمرد، چه او نیز می‌خواست بی‌پایگی الهیات طبیعی را ثابت کند، ولی صرفاً به این قصد که برای ایمان جا باز کند.[۲۶]

کانت از هیوم تأثیر پذیرفته و توسط او را از خواب جزمیت بیدار شده بود؛ اما تفاوت آن دو در این بود که «کانت شالوده‌ی دین را در زندگی عملی انسان و احوال قلبی و به‌ویژه در وجدان اخلاقی می‌دانست».[۲۷]

ادامه دارد…

برگرفته از: کتاب عرفان واره حلقه، دوره تکمیلی، صص ۲۸- ۳۲.

 

پی‌نوشت:

[۱]. Galilei.

[۲]. Copernicus.

[۳]. ترس از بی­حرمتی به سنت مذهبی موجب شد کپرنیک از چاپ اثرش طفره رود. ج. برونوفسکی و ب. مازلیش؛ ترجمه لی لا سازگار؛ سنت روشنفکری در غرب؛ ص ۱۶۷.

[۴]. Geocentrism.

[۵]. Ptolemy.

[۶]. Newton.

[۷]. ایان باربور؛ علم و دین؛ ص ۴۱.

[۸]. Kepler.

[۹]. اشپیل فوگل؛ ترجمه محمدحسین آریا؛ تمدن مغرب زمین؛ ج ۲، ص ۷۴۲.

[۱۰]. Age of Reason.

[۱۱]. Age of Enlightenment.

[۱۲]. Copleston.

[۱۳]. فردریک کاپلستون؛ تاریخ فلسفه؛ ج ۴، ص ۴۹.

[۱۴]. Deism.

[۱۵]. تونی لین؛ تاریخ تفکر مسیحی؛ ص ۳۸۳.

[۱۶]. Atheism.

[۱۷]. Deism.

[۱۸]. تونی لین؛ تاریخ تفکر مسیحی؛ ص ۲۴۶.

[۱۹]. David Hume.

[۲۰]. Empricism.

[۲۱]. Experimental Method.

[۲۲]. Experlence.

[۲۳]. Observation.

[۲۴] . فردریک کاپلستون؛ تاریخ فلسفه؛ ج ۵، ص ۲۷۹.

[۲۵]. Kant.

[۲۶]. ایان باربور؛ علم و دین؛ ص ۹۱.

[۲۷]. همان، ص ۸۶