۲-۱-۳. زیستشناسی
پس از کیهانشناسی، خردگرایی افراطیِ فلسفی و حاکم شدن تجربه بر علم، این زیست شناسان بودند که چهارمین ضربه را بر پیکر ناتوان آیین مسیحیت وارد ساختند. پیشرفتهای زیستشناسی در قرن نوزدهم به اوج رسیده است و داروین[۱] چهره شاخص این گروه محسوب میشود. این سده، عصری است که داروین با مباحث زیستشناسی خود الهیات مسیحی را به چالش میکشد. او همچون نیوتن تأثیر زیادی در مناسبات علم و دین داشته است. ایان باربور در مورد او میگوید:
مقامی که داروین در زیستشناسی دارد بیشباهت به مقام نیوتن در فیزیک نیست.[۲]
یکی از مباحث مهم و درازدامن زیستشناسی بحث تکامل و خلقت است که «بیش از صدسال، یکی از داغترین منازعات در این عرصه بوده است».[۳]
با نظریه داروین «تعالیم مسیحی دربارهی انسان که او را موجودِ برگزیدهی خداوند میدانست، دستخوش شک و پرسش شد و همینطور تصویری که فلسفه از انسان به دست میداد و او را موجودی عاقل معرفی میکرد، به لرزه افتاد.
مطابق نظریهی تکامل، دیگر بین انسان و حیوان تنها یک اختلاف مختصر و کمّی وجود دارد و نه اختلاف بنیادین و کیفی. نظریهی تکامل تأثیری فراوان بر فریدریش نیچه و کل ادبیات و فلسفهی آغازین سدهی بیستم بهجا گذاشت».[۴] با ظهور داروینیسم، بعضی اندیشیدند که تنازع بقا میتواند به ظهور نظم منتهی شود، بدون آنکه نظامی در کار باشد.[۵]
۲-۱-۴. جامعهشناسی
دانش جامعهشناسی نیز از جمله علومی است که تأثیر بسیاری بر تحول اندیشهی انسانِ غربی داشته است. آگوست کنت[۶]، امیل دورکیم[۷] و کارل مارکس[۸] سه شخصیتی هستند که لازم است اجمالاً به نقش آنان در این زمینه اشاره شود.
کُنت واضع نام جامعهشناسی و مُبدع دین انسانیت است. «دین تحصّلی آگوست کنت عدهای از مریدان وی را تحت تأثیر قرار داد و به ایجاد کلیسای تحصلی انجامید».[۹]
گزارش دیرک کسلر از دین انسانیت کُنت اینگونه است:
دین انسانیت که کنت مؤسس آن بود، محور جامعهی اثباتی موعود اوست. به عقیدهی او عصر ربانی بهطور نهایی به پایان رسیده است، پس موضوع پرستش خدای واحد دیگر بهصورت قبلی مطرح نیست… کنت در طرح خود از جامعهی اثباتی موعود، دربارهی تمام جزئیات فکر کرده بود: از تربیت کودکان گرفته تا اساس قانون، مراحل سهگانه و تأسیس معبد اثباتی. او صرفاً به تعیین تعداد، چگونگی زندگی، وظایف و ترکیب کشیشان دین خود بسنده نکرده بود، بلکه او تعداد رئیسان جامعه، حقوق کارگران و تعداد ساکنان جمهوریهای اثباتی موعود را نیز تعیین کرده بود.[۱۰]
شخصیت تأثیرگذار دیگر از منظر جامعهشناسی امیل دورکیم است. وی دین را ناشی از قدرت اجتماعی جامعه میداند.
همچنین کارل مارکس دین را عامل تخدیر میدانست. «از نظر مارکس علت گرایش به دین دارای دو بعد میباشد، یک بُعد آن مربوط به طبقه حاکم و استثمارگر و بُعد دیگر مربوط به طبقه محکوم و استثمارشده است. طبقه حاکم بااینکه اعتقادی به دین ندارند اما از دین برای حفظ اقتدار و حکومت خود بر استثمارشدگان بهره میگیرد؛ اما طبقه محکوم و استثمارشده به گمان تسکین آلام خود و توجیه نابرابریهای دنیا به دین گرایش پیدا میکند».[۱۱]
بههرتقدیر جامعهشناسی و صاحبنظران آن با طرح چنین اندیشههایی که البته امروزه سستی و بطلان آن روشن است در مخالفت با دین مؤثر بودهاند.
۲-۱-۵. روانشناسی و روانکاوی
در گام بعدی روانشناسان و روانکاوان بر هجمه خود بر دین افزودند. زیگموند فروید[۱۲] (۱۸۵۶- ۱۹۳۹) از جمله افرادی است که در این ساحت تأثیرگذار بوده است.
با ظهور روانشناسی جدید، فروید تهمتهای جدیدی به دین وارد کرد. از نظر او دین نهفقط قدیمی شده و دشمن علوم و پیشرفت بشر میباشد، بلکه یک نوع فرار کودکانه از واقعیتهای زندگی و دلخوش شدن به امور واهی است.[۱۳]
جان هیک، دینزداییِ فروید را اینگونه توصیف کرده است:
زیگموند فروید بنیانگذار روانکاوی و شخصیتی که از لحاظ اهمیت قابل قیاس با گالیله،[۱۴] داروین[۱۵] و آینشتاین[۱۶] است تأملات فراوانی دربارهی ماهیت دین به عمل آورد. او باورهای دینی را «اوهام، جلوههای کهنترین، قویترین و پایدارترین امیال بشر» میدانست. دین، به نظر فروید، نوعی دفاع ذهنی در مقابل جنبهها (و پدیدههای) حائل طبیعت است، نظیر زلزله، سیل، طوفان، بیماری و مرگ چارهناپذیر.[۱۷]
۲-۱-۶. فیزیک کوانتوم
فیزیک کوانتوم را میتوان جدیدترین دانشی دانست که با ایجاد پارهای تحولات، برخی قواعد دینی و عقلی را با چالش روبرو کرده است و از سوی دیگر توسط برخی افراد و جریانها سعی در نزدیک شدن به دین و معنویت و بیان تقریر خاصی از آن را دارد. هایزنبرگ[۱۸] یکی از چهرههای شاخص دانش فیزیک است. امروزه از سوی برخی از صاحبنظران فیزیک کوانتوم تلاش میشود با اصل علیت مخالفت شود. همچنین اصل عدم قطعیت از دیگر مسائلی است که هایزنبرگ مطرح کرده است و گونهای از نسبیگرایی را رواج میدهد.
به گفته بیکر:
در سال ۱۹۲۷، هایزنبرگ متوجه شد که تئوری کوانتوم چند پیشگویی غیرعادی دارد. او نشان داد آزمایشها هیچوقت نمیتوانند کاملاً مستقل انجام شوند زیرا اندازهگیری روی نتیجه تأثیر میگذارد. او این رابطه بین اندازهگیری و نتیجه را بهعنوان اصل عدم قطعیت بیان کرد.[۱۹]
بههرروی در برخی قرائتهای کوانتومی تلاش بر آن است تا جایی برای آگاهی و اراده انسان در کنار ماده و انرژی باز شود.
ادامه دارد…
برگرفته از: کتاب عرفان واره حلقه، دوره تکمیلی، صص ۳۳- ۳۷.
پینوشت:
[۱]. Darwin.
[۲]. همان، ص ۱۰۰.
[۳]. مایکل پترسون؛ عقل و اعتقاد دینی؛ ص ۳۶۰.
[۴]. ربرت تسیمر؛ نگاهی اجمالی به فلسفه از روشنگری تا امروز؛ ص ۷۴.
[۵]. مهدی گلشنی؛ فیزیکدانان غربی و مسئله خداباوری؛ ص ۱۳.
[۶]. August Conte.
[۷]. Emile Durkheim.
[۸]. Karl Marx.
[۹]. فردریک کاپلستون؛ تاریخ فلسفه؛ ج ۹، ص ۱۱۴.
[۱۰]. دیرک کسلر؛ نظریههای جامعه شناسان کلاسیک از آگوست کنت تا آلفرد شوتس؛ صص ۳۵ و ۳۶.
[۱۱]. سید اکبر حسینی و امیر خواص؛ منشأ دین؛ ص ۷۹.
[۱۲]. Sigmund Freud.
[۱۳]. ویلیام هور درن؛ راهنمای الهیات پروتستان؛ ص ۳۲.
[۱۴]. Galileo.
[۱۵]. Darwin.
[۱۶]. Einstein.
[۱۷]. جان هیک؛ فلسفه دین؛ ص ۸۱.
[۱۸]. Heisenberg.
[۱۹]. جوآن بیکر؛ نظریههای تأثیرگذار در علم فیزیک؛ ص ۱۱۸.