تناسخ
تناسخ در لغت از ماده نسخ و به معنای زایل کردن، از بین بردن، انتقال[۱]، تحول از حالی به حال دیگر[۲] آمده است. راغب اصفهانی در مفردات القرآن میگوید:
نَسْخ یعنى زایل کردن چیزى به چیز دیگرى که به دنبال آن میآید، مثل خورشید و سایه یا برعکس و همچنین پیرى و جوانى و گاهى از نسخ معنى از بین بردن و گاهى مفهوم اثبات کردن فهمیده میشود و زمانى هر دو معنى، نَسْخ کتاب یعنى حکمى را با حکم دیگر که به دنبال آن قرار میگیرد زایل کنیم…[۳]
و در اصطلاح علم کلام تناسخ عبارت است از انتقال روح آدمى از بدنى به بدنی دیگر پس از مرگ که نام دیگر آن «التَّقَمُّص» بوده و پیروان این عقیده و مذهب را «التَّنَاسُخِیَّه» مینامند.
هو انتقال النفس من بدنها الذی کانت فیه إلى بدن آخر من نوع البدن الذی کانت فیه و من غیر نوعه…[۴]
۱. انواع تناسخ
تناسخ به انواع مختلفی مانند محدود و نامحدود قابل دستهبندی است. نامحدودِ آن خود به نزولی و صعودی تقسیم میشود. همچنین تناسخ در اعتبار دیگر و مهمتری به مُلکی و ملکوتی تقسیمبندی میشود و ملکی به صعودی، نزولی و مطلق. تناسخ ملکوتی هم به دو قسم تقسیمبندی میشود.[۵] در این گفتار ما ناظر بر دیدگاه عرفان واره حلقه تنها به بررسی تناسخ مُلکی میپردازیم که از دیدگاه عالمان اسلامی باطل، خرافی و رد شده است و به تناسخ ملکوتی که حق[۶] است نمیپردازیم.
۲. تناسخ در عرفان حلقه
۲-۱. توصیف
مرحلهی بعد از مرگ، جانسپاری، فشار قبر و سؤال آن در تشکیلات حلقه، تناسخ است. تناسخ ازآنجاییکه در عرفان واره حلقه با بیماری افراد پیوند میخورد بحث حائز اهمیتی است چراکه آنان یکی از علل بیماریهای افراد را نفوذ موجودات غیر ارگانیک به بدن آنان میدانند.
موجودات غیر ارگانیک چنانچه پیشتر اشاره شد به دو قسم a و b تقسیمبندی میشوند. نوع b همان کالبدهای ذهنی یا ارواح سرگردان هستند که با مرگ افراد در برزخ نمانده، به علت دلبستگی شدید خود به دنیا بازگشته و به تسخیر افراد زنده میپردازند. در عرفان واره حلقه از آنها به کالبد یا ویروس ذهنی تعبیر میشود. در این تشکیلات تنها کسانی تبدیل به ویروس نشده و به دنیا بازنمیگردند که به دانش کمال دستیافته باشند و تعداد این افراد بسیار اندک است؛ بنابراین در دیدگاه طاهری بیشتر مردم تبدیل به ویروس شده و به دنیا بازمیگردند.
بههرتقدیر تناسخ در فرقهی حلقه از ارکان و باورهای اساسی محسوب میگردد. هرچند بنیانگذار این تشکیلات تلاش نافرجامی در عدم پذیرش تناسخ و توجیه آن به واژهی «تسلسل» دارد اما بهخوبی واضح است که وی با تغییر واژگان و الفاظ قصد فرار از پیامدهای اعتقاد به تناسخ را دارد. دلایل زیر بهخوبی گواهی بر پذیرش باور ناصوابِ تناسخ در عرفان وارهی حلقه است.
۲-۱-۱. مرحله نخست: ورود روح به برزخ پس از مرگ
از دیدگاه عرفان واره حلقه روح فرد پس از مرگ وارد برزخ میشود. تعبیر آنان از روح، «کالبد ذهنی» است.
پس از مرگ از این جهان، انسان کالبد فیزیکی خود را ترک میکند و کالبد روانی و کالبد اختری خود را از دست میدهد. بنابراین، او با کالبد ذهنی خود وارد برزخ میشود و به همین دلیل، در این مرحله از او با عنوان «کالبد ذهنی» یاد میکنیم.[۷]
۲-۱-۲. مرحله دوم: مواجه انسان در برزخ با دو کشش متفاوت
در گام دوم روح در برزخ با دو کشش مختلف روبرو میشود. کششی که او را به سمت خدا شدن[۸] با طی مراحل معاد میخواند و کششی که ناشی از وابستگیهای دنیوی است. در این مرحله تنها افراد معدودی ممکن است به مرحله بعد راه یابند.
در همهی مراحل حرکت ذاتی (در بستر چرخهی جهان دوقطبی)، همواره دو کشش به سمت جلو و عقب، وجود دارد. آنچه بر کشش روبهجلو تأثیر مثبت دارد، دانش کمال است. کسانی که از این دانش کمال، بهرهی لازم را ندارند، بهپیش رفتن، تمایل نشان نمیدهند و با میل به بازگشت، ترجیح میدهند در جای خود باقی بمانند.
«رب» انسان، همواره او را بهسوی خود میخواند و «روح هادی» (بهعنوان جهتیاب وجود انسان)، این فراخوانی را جهتیابی میکند و به این صورت، تمایل حرکت به جلو ایجاد میشود؛ اما این تمایل، در همهی افراد یکسان نیست و بهبیاندیگر، همه بهخوبی پیام روح هادی خود را دریافت نمیکنند؛ زیرا نیروی مخالفی را در خود تقویت کردهاند که اثر آن را خنثی میکند.
در هر مقطعی، نیروی مخالفی مخصوص همان مقطع وجود دارد. برای مثال، در برزخ فرا مکان (برزخ پسازاین زندگی)، این نیروی مخالف، وابستگیهای کالبد ذهنی است که نگاه او را به سمت عقب (زندگی پیش از مرگ) نگه میدارد و در برابر پیام و کشش روح هادی، ایجاد مقاومت میکند.[۹]
در جای دیگری گفته است:
بهاینترتیب، برزخ یک «صحنهی آزمایش» است که در آن، هنر هر فرد، بر اساس انتخاب حرکت به جلو و یا اجتناب از آن معلوم میشود. زیرا فقط کسانی که به درک لازم برای رفتن به زندگی بعد رسیده باشند، با اختیار خود، از این مرحله میگذرند و هنرمند خواهند بود.[۱۰]
۲-۱-۳. مرحله سوم: بازگشت ارواح به دنیا و تسخیر افراد زنده
در گام سوم و پایانی کالبدهای ذهنی (ارواح) که بیبهره از دانش کمال هستند و احتیاجهای دنیوی دارند، بازگشت میکنند و مطابق با وابستگیهای دنیوی خود به تسخیر افرادی که توان برآورده کردن نیازهای آنان را داشته، میپردازند.
کالبدهای ذهنی که در اثر وابستگی خود به تجربهی زندگی پس از این برزخ تن نمیدهند، هر جا امکانی برای اعلام حضور بیابند، اقدام و در فرد موردنظر خود نفوذ میکنند. آنها اغلب به دنبال کسی هستند که نقطه نظرات خاصشان را تأمین کند و بتوانند بر اساس وابستگیهای خود، بار دیگر از دریچهی زندگی او به نیاز ذهنی خود پاسخ دهند؛ درحالیکه اگر به تعالی رسیده بودند و نسبت به زندگی زمینی وابستگی نداشتند، هرگز حاضر نمیشدند که بین ما حضور داشته باشند و فرصت خود برای زندگی بعدی را از دست بدهند.[۱۱]
از همین روست که در عرفان وارهی حلقه اصرار زیادی بر سرگردانی ارواح وجود دارد.
بعضی از این کالبدهای ذهنی نیز از شدت وابستگی همیشه حاضر هستند و حتی خود را بهجای دیگران معرفی میکنند به همین دلیل، در اصطلاح به آنها «روحهای سرگردان» گفته میشود.[۱۲]
۲-۲. نقد و بررسی
یکم:سرگردان نبودن روح
مطابق با آموزههای دینی روح سرگردان نبوده، پس از مرگِ انسان وارد برزخ میشود تا به اعمال آدمی رسیدگی گردد. ناگفته پیداست که سرگردانی روح تبعات نامطلوبی همچون تناسخ و نفی عدالت الهی را در پی خواهد داشت.
دوم: قرآن کریم و رد تناسخ
خداوند متعال در سوره مبارکه مؤمنون درخواست بازگشت روح به دنیا را رد فرموده است:
حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ l لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحاً فِیمَا تَرَکْتُ کَلاَّ إِنَّهَا کَلِمَهٌ هُوَ قائلها وَ مِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ؛[۱۳] (آنها هم چنان به راه غلط خود ادامه مىدهند) تا زمانى که مرگ یکى از آنان فرارسد، مىگوید: «پروردگار من! مرا بازگردانید! l شاید در آنچه ترک کردم (و کوتاهى نمودم) عمل صالحى انجام دهم!» (ولى به او مىگویند) چنین نیست! این سخنى است که او به زبان مىگوید (و اگر بازگردد، کارش همچون گذشته است)! و پشت سر آنان برزخى است تا روزى که برانگیخته شوند!
سوم: روایات و رد تناسخ مُلکی
ائمه معصومین علیهمالسلام اعتقاد به تناسخ را شدیداً رد فرمودهاند. در روایتی از امام رضا علیهالسلام آمده است:
مَنْ قَالَ بِالتَّنَاسُخِ فَهُوَ کَافِرٌ بِاللَّهِ الْعَظِیمِ مُکَذِّبٌ بِالْجَنَّهِ وَ النَّارِ؛ هر کس به تناسخ باورمند باشد کافر به خداوند و تکذیب کننده بهشت و دوزخ است.[۱۴]
به نظر میرسد علت مخالفت شدید معصومین علیهمالسلام با تناسخ ازآنروست که به انکار معاد میانجامد. هرچند عرفان حلقه منکر معاد نیست اما تقریر باطلی از آن ارائه داده است که به گونهی دیگری منجر به انکار معاد و مخالفت با آن میگردد.
در روایت دیگری از هشام بن حکم نقل شده است که فرد زندیقی از امام صادق علیهالسلام در مورد عقیده افرادی که قائل به تناسخ ارواح هستند سؤال میکند و حضرت علیهالسلام این عقیده را گمراهی و پشت کردن به دین میدانند.
فَأَخْبِرْنِی عَمَّنْ قَالَ بِتَنَاسُخِ الْأَرْوَاحِ مِنْ أَیِّ شَیْءٍ؟ قَالُوا ذَلِکَ وَ بِأَیِّ حُجَّهٍ قَامُوا عَلَى مَذَاهِبِهِمْ؟ قَالَ إِنَّ أَصْحَابَ التَّنَاسُخِ قَدْ خَلَّفُوا وَرَاءَهُمْ مِنْهَاجَ الدِّینِ…[۱۵]
چهارم: مدعیات بدون دلیل
آنچه عرفان واره حلقه از اختیار افراد در برزخ برای بازگشت به دنیا و نیز تسخیر افراد بر اساس وابستگیها و نیز سیری که برای معاد در نظر گرفته است، همگی مدعیات بدون دلیلی است که فاقد پشتوانههای نقلی و عقلی میباشد. انسان نهتنها اختیار بازگشت به دنیا را ندارد بلکه بالاتر از آن عقیدهی تسخیر دیگران توسط ارواح، اعتقادی خرافی است.
پنجم: بیاعتباری مکاشفات بدون استناد به دین
ازآنجاییکه طاهری همهی باورهای خود را مستند به مکاشفاتش ساخته و ادعای اطلاع از عالم برزخ دارد، پاسخ اهل حکمت و عرفان به چنین مدعیانی که خیال اتصال به عوالم فوق طبیعت را در سر میپرورانند عبارت است از:
وراى عالم طبیعت عالمى است که آنجا بعضى از ملائک بوده و شیاطینى هم در آنجا هستند، ایبسا متصل به شیاطین باشند؛ چنانکه شاهد بر این معنى این است که: «إِنَّ الشَّیاطِینَ لَیُوحُونَ إِلى أَوْلِیائِهِمْ»[۱۶] و چنانکه قضایاى کَهَنه البته چنین است… ایبسا کسى نفس خود را بهواسطه ریاضات باطله و یا مرضهای شدیده به خروش واداشته و سعه تجردىاش زیادتر گردد و تا اندازهاى بر ماضى و مستقبل احاطه پیدا نماید. چنانکه از بعضى از مرتاضین هند چنین منقول است؛ و صرف تصرف در عالم عنصریات دلیل بر کمال نمىباشد.[۱۷]
ششم؛ ناسازگاری چند روح در یک بدن
اشکال دیگری که برخی عالمان دینی بر ابطال تناسخ وارد کردهاند ناسازگاری وجود دو روح در یک بدن است. مضاف بر اینکه در عرفان واره حلقه یک بدن توسط چندین روح قابلتسخیر بوده و محدودیتی دراینباره وجود ندارد.[۱۸]
ازاینجهت تناسخ عرفان واره حلقه بهمراتب از مشابه آن در دیگر آیینها شدیدتر است.
علامه طباطبایی رضواناللهتعالیعلیه در ضمن چند اشکال اساسی بر قائلین به تناسخ گفته است:
تناسخ عبارت از این است که بگوییم: نفس آدمى بعدازآنکه بهنوعی کمال استکمال کرد و از بدن جدا شد، به بدن دیگرى منتقل شود و این فرضیهای است محال چون بدنى که نفس موردگفتگو میخواهد منتقل به آن شود، یا خودش نفس دارد و یا ندارد.
اگر نفس داشته باشد مستلزم آن است که یک بدن داراى دو نفس بشود و این همان وحدت کثیر و کثرت واحد است (که محال بودنش روشن است) و اگر نفسى ندارد، مستلزم آن است که چیزى که به فعلیت رسیده، دوباره برگردد بالقوه شود، مثلاً پیرمرد برگردد کودک شود، (که محال بودن این نیز روشن است) و همچنین اگر بگوییم: نفس تکاملیافته یک انسان، بعد از جدایى از بدنش، به بدن گیاه و یا حیوانى منتقل شود، که این نیز مستلزم بالقوه شدن بالفعل است.[۱۹]
برگرفته از کتاب عرفانوارهی حلقه دورهی تکمیلی؛ صص ۲۰۱-۲۰۹.
پینوشت:
[۱]. محمد بن مکرم؛ لسان العرب؛ ج۳، ص ۶۱.
[۲]. ابن اثیر؛ النهایه فی غریب الحدیث و الأثر؛ ج۵، ص ۴۷.
[۳]. رضا مهیار، فرهنگ ابجدی؛ ص ۲۶۲.
[۴]. سید حسین یوسف مکى عاملى؛ الإسلام و التناسخ؛ ص ۷۱.
[۵]. جعفر سبحانی؛ الفکر الخالد فی بیان العقائد؛ ج۲؛ صص ۲۰۹ و ۲۱۰/ همو؛ الإلهیات على هدى الکتاب و السنه و العقل؛ ج۴، ص ۳۰۰/ محمد جمیل حمّود؛ الفوائد البهیه فی شرح عقائد الإمامیه؛ ج۲، ص ۵۰۴.
[۶]. اصل تناسخ به معنای انتقال روح از بدنی به بدن دیگر عقلاً و نقلاً باطل است و تناسخ ملکوتی، به معنای تحوّل باطن و تصور ظاهر بهصورت باطن معقول و مقبول است. عبدالله جوای آملی؛ تسنیم؛ ج ۵، ص ۱۵۲/ همان، ج ۲۴، ص ۶۱۷/ سید روحالله خمینی(امام)؛ تقریرات فلسفه؛ ج۳، ص ۱۹۳. محمد صدرالدین شیرازی ؛ أسرار الآیات؛ ص ۱۵۲/ همو، الحکمه المتعالیه؛ ج ۹، صص ۲۲۸.
[۷]. محمدعلی طاهری؛ انسان و معرفت؛ ص ۲۳۹.
[۸]. در مرحلهای به نام «آزمون آخر». ر.ک: محمدعلی طاهری؛ انسان و معرفت؛ صص ۲۶۴ -۲۶۷.
[۹]. همان، صص ۲۳۹ و ۲۴۰.
[۱۰]. محمدعلی طاهری؛ انسان و معرفت؛ ص ۲۴۰.
[۱۱]. همو، موجودات غیر ارگانیک؛ ص ۴۲.
[۱۲]. محمدعلی طاهری؛ موجودات غیر ارگانیک؛ ص ۴۱ و ۴۲.
[۱۳]. مؤمنون: ۹۹ و ۱۰۰.
[۱۴]. ابنبابویه، محمد بن على؛ عیون أخبار الرضا؟ع؟؛ ج ۲، ص ۲۰۲.
[۱۵]. ابومنصور طبرسى؛ الإحتجاج على أهل اللجاج؛ ج۲، ص ۳۴۴/ محمدباقر مجلسی؛ بحارالأنوار؛ ج۴؛ ص ۳۲۰.
[۱۶]. انعام: ۱۲۱.
[۱۷]. سید روحالله خمینی؛ تقریرات فلسفه؛ ج۳، ص ۱۹۰.
[۱۸]. ر.ک: محمدعلی طاهری؛ موجودات غیر ارگانیک؛ ص ۵۵.
[۱۹]. سید محمدحسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج۱، ص ۲۰۹.