اصل ادعای مثبتاندیشان، قابلیت و توانایی بالای ذهن در فرماندهی به کائنات و جاری کردن انرژی خود در آن بهمنظور پاسخگویی نیازها و برآوردهسازی آرزوها است.
جریان مثبتاندیشی بهجای ارائۀ شواهد و اثبات توانمندیهای دو رکن گفتهشده (ذهن و کائنات)، روش گریز از توصیف را انتخاب نموده و بهجای آن شیوههایی را برای پیشبرد اهداف خود در نظر گرفته که در ۹ مورد قابل دستهبندی است. از اینجهت پس از بیان مواردی که در ادامه خواهد آمد میتوان ثابت نمود که این جریان در اثبات مدعیات خود ناتوان است و بهجای آن روشهای ناصحیحی را به کار میبرد.
۱. مبهمگویی و راز انگاری بهجای توصیف علمی
کتابهای جریان مثبتاندیشی فاقد نظم علمی و منطقی در نگارش و کاملا غیر روشمند و بیضابطه است. آنان با استفاده از مبهمنویسی درصدد پیشبرد اهداف خود هستند. انتظار اولیه از جریانی که مدعی حل همۀ مشکلات و از طرفی خود را کاشف رازی تاریخی میداند آن است که بتواند توصیفی روشن از ادعای خود در ساحتهای نظری و عملی ارائه دهد. آنان بهجای استفاده از روشهای اثباتی، ایده خود را رازی مهم تلقی کرده و از مخاطب میخواهند آن را رد نکرده و آثار عملی آن را در زندگی بچشد.
در ادامه، یک نمونه از ادعاهای اثبات نشده، ابهامهای مفهومی و آشفتهگوییهای این جریان در مقام تعریف و بیان چیستی «راز» ارائه میشود. یکی از مروجین مثبتاندیشی میگوید:
رهبرانی که در گذشته به راز آگاهی داشتند، میخواستند قدرت را تنها در دستان خود حفظ کنند و آن را از مردم مخفی نگه دارند. راجع به راز به هیچکس چیزی نمیگفتند. مردم هر روز سرکار میرفتند و بعد هم به خانه برمیگشتند. بدون هیچ قدرتی هر روز سر جای خود میدویدند و به عبارتی سر جای خود در جا میزدند، چرا که تنها تعداد معدودی از راز باخبر بودند.[۱]
پیش از این گذشت که جریان مثبتاندیشی در موارد متعددی بهجای تعریف مدعای خود از راز انگاری استفاده کرده است.[۲]
نقد و بررسی
یکم: گریز از توصیف
ویژگی علمْ بیان واضح و بدون ابهام و اجمال و تعریف روشنِ حدود یک موضوع است. واضح است که هیچگاه نمیتوان با راز انگاری، ادعای ارائه یک نظریۀ علمی و بنیانگذاری یک روش را داشت. نظریه باید چارچوبی مشخص و قابلتعریف و دارای ضابطهای روشن باشد. مخصوصا آنجایی که از قوانین علمی برای درستی آن سخن گفته میشود؛ بنابراین ویژگی یک نظریۀ علمی روشن بودن، سادگی و دوری از ابهام و پیچیدگی است که در روش مثبتاندیشان رعایت نشده است. از اینجهت میتوان شیوه مثبتاندیشان در اثبات مدعای خود را نوعی گریز از توصیف دانست.
دوم: چرایی گریزانی از توصیف
به نظر میرسد مثبتاندیشان با طرح سخنان شبهعلمی و مسائل ادعایی و با پرداختن به حواشیْ مانع نقد خود میشوند. از طرفی عمدتا کتابهای جریان مثبتاندیشی برای عموم مردم نگاشته میشود نه افراد خاص و کسانی که اهل علم و دقت باشند؛ بنابراین بیشتر حالت راز انگاری، مبهمنویسی و ارائه شواهد جانبدارانه و بزرگنمایی داشته و افراد عادی که فاقد دقتهای لازم علمی هستند با چنین روشی بیشتر انس گرفته و زودتر به باور میرسند. از این جهت میتوان گفت آشفتهنویسی در کتابهای این جریان یک هدف است. در حقیقت وقتی یک اندیشۀ شبهعلمی که از ارائه برهان و استدلال ناتوان است بخواهد در قالب علم ارائه شود، شیوۀ آشفتهنگاری و گریز از توصیف را در پیش میگیرد.
سوم: شبهعلم[۳]
ادعای مثبتاندیشان در تعریف دارای ابهام است. در منطق، تعریف باید جامع افراد و مانع اغیار باشد. در تعریفهای علوم جدید هم باید ابهامی وجود نداشته و شواهد آزمایشگاهی آن را تائید نماید. درحالیکه مثبتاندیشان در عین علمی دانستن شیوۀ خود، از چنین روشی پیروی نمیکنند. از این جهت، فرآیند جریان مثبتاندیشی را نمیتوان علم نامید بلکه گونهای شبهعلم است.
در قرن بیستم واژه شبهعلم برای آنگونه توصیف از پدیدهها به کار میرود که ادعا میشود علمی هستند، ولی با شواهد تجربیِ قابلاطمینان تائید نمیشوند. شبهعلمْ ظاهری شبیه به علم دارد ولی آن نظریهها و یا فعالیتهایی را شامل میشود که علم تلقی میشوند اما مبنایی در علم ندارند، یعنی یا ابطال شدهاند و یا قابل آزمون علمی نیستند، یعنی نقد ناپذیرند. شبهعلم نه قابل تبیین است و نه قابل رد کردن و از طریق روش علمی هم قابل توضیح نیست.[۴]
نشانههای شبهعلم کاملا در جریان مثبتاندیشی مشاهده میشود. برای نمونه آنچه مرتبط با نقد اول است یعنی (مبهمگویی و رازانگاری بهجای توصیف علمی)، در تعریف شبهعلم ذکر شده است. در مورد شبهعلم گفتهاند که «حاوی زبانی مبهم در توضیحات»[۵] است و یا در مورد راز واری، تاوریس «شبهعلم را حاوی فرضهای عجیبوغریبی میداند که آن را از ابطال حفظ میکند».[۶]
چهارم: فقدان متدولوژی علمی
شیوۀ مثبتاندیشان فاقد روششناسی یا متدولوژی علمی است. «بهطور کلی، متدولوژی در هر علم، درصدد توصیف راههای علمی نیل به شناخت آن علم است. به بیان دیگر، متدولوژی شیوههای حقیقتپژوهی است و حقیقتپژوهی مقدمه و نیز محصول شناخت است؛ یعنی از حقیقتپژوهی (به دنبال حقیقت بودن) به شناخت میرسیم و نیز نتیجۀ حقیقتپژوهی ایجاد شناخت است».[۷]
پنجم: ناتوانی در تبیین و اثبات
گام نخست در یک نظریه ارائه توصیف روشن از آن است. ماهیت جریان مثبتاندیشی تعمدا پوشیده مانده است. چنانچه در این اثر اثبات خواهد شد ادعاهای این جریان فاقد پشتوانه حقیقی بوده و بهرهای از واقعیت ندارد. از این بابت مروجان آن از اثبات و تبیین شیوۀ خود ناتوان هستند.
ادامه دارد…
برگرفته از کتاب واکاوی جریان مثبتاندیشی؛ صص ۸۷-۹۱.
پینوشت:
[۱]. راندا برن؛ راز؛ ص ۱۸.
[۲]. ر.ک: بخش اول، فصل سوم: چیستی جریان مثبت اندیشی. ادعای کشف راز تاریخی و قانون هستی.
[۳]. Pseudoscience.
[۴]. مهدی گلشنی؛ علم و شبهعلم؛ ص ۲۲.
[۵]. همان، ص ۲۳.
[۶]. ر.ک: همان.
[۷]. محمدرضا ضیائی بیگدلی؛ متدولوژی حقوق بینالملل؛ ص ۸.