نقد و بررسی
در ادامه به تحلیل و بررسی نقش ذهن و دامنه تأثیر آن پرداخته و نقدهایی وارد میشود. لازم به تذکر است که تنها با دقت و تفکیک ساحتهای مختلف نفس میتوان پرده از راز مثبتاندیشان برداشت.
یکم: عدم تأثیرگذاری نفس[۱] بر خارج بهصورت مطلق
برخلاف آنچه مثبتاندیشان میپندارند هیچ انسانی بهطور کامل و بهصورت مطلق قادر بر تأثیرگذاری و تصرف بر خارج از خود نیست. برای نمونه هیچگاه با تصور حیات، مرگ دفع نشده و انسان از زندگی ابدی بهرهمند نمیگردد.[۲] و یا هیچگاه با تصور تشنگی، مایعی به نام آب جذب نمیشود. هیچگاه با تصورِ غول و شانس، آنها جذب نمیشوند چون مفاهیمی اعتباری و در خارج ناموجود هستند.
مضاف بر اینکه سخنی از اذن و اجازه الهی در آثار جریان مثبتاندیشی نیست و حتی نفوس عالیه و شریف که توضیح آن خواهد آمد هم بی اذن الهی و بهطور مستقل توانایی تصرف در عالم را ندارند؛ بنابراین هیچ انسانی بهطور مطلق و همیشگی قادر به تصرف در جهان هستی نیست و این مسئله ناشی از محدودیت ذاتی انسان است. درحالیکه جریان مثبتاندیشی خواستهها و تواناییهای انسان را بیحدوحصر دانسته و هیچ مانعی در این رابطه نمیبیند.
دوم: تأثیرگذاری متعارف نفس بر خود و خارج
گاهی انسان بهواسطه تصوراتش و بدون استفاده از اعضای ظاهری میتواند بر خود و یا دیگران تأثیر بگذارد. برای مثال تصور یک خوراکی تُرش باعث لرزش پوست میشود. اینگونه تصورات در همه افراد وجود داشته و بهطور مستقیم بر خارج اثر میگذارد. همچنین انسان بهواسطه تصورات خیالی میتواند نیروی فاعلیاش را به حرکت وادار ساخته و در خود اراده ایجاد نماید؛ اما آنچه در ادامه در خارج ایجاد میکند توسط قوه خیال نیست.
به هر روی همگان به صورت متعارف قادر به تأثیرگذاری بر خود و خارج هستند.
سوم: قوه و ساحت تأثیرگذار انسان بر خارج
انسان دارای قوا و شئون متعددی است و بیتردید هر کدام از آنها تا حدودی بر خارج تأثیرگذارند. در حکمت متعالیه ذهن یکی از شئون نفس مجرده است. از اینجهت دامنۀ تأثیرگذاری نفس و روح آدمی بر خارج وسیعتر است.
استاد شهید مطهری رضواناللهتعالیعلیه در مورد ذهن تعریفی ارائه دادهاند.
ذهن عبارت است از انعکاس عالم بیرون در ظرفِ ادراک انسان؛ به عبارت دیگر ذهن یعنى علم و آگاهى. آگاهى از آنجهت که با بیرون مقایسه مىشود و از آنجهت که حکایتگر بیرون است «ذهن» نامیده مىشود. پس ذهن یعنى علم و علم هم از آنجهت که حکایتگر بیرون است ذهن نامیده مىشود.[۳]
استاد در جای دیگری ذهن را «شناخت عالَم بیرون»[۴] تعریف کردهاند. در نهایت میتوان در یک جمعبندی چنین تعریفی از ذهن ارائه داد:
ذهن نام مجموعهای از قوای ادراکی نفس است که در فرآیند تحقق علم حصولی نقش دارند.[۵]
از طرفی میان خیال با ذهن تفاوت وجود دارد. خیال یکی از حواس باطنی نفس است که نگهداری صور ذهنی جزئی حسی را به عهده دارد و به آن قوه مصوِره به معنای صورتگر و صورتساز هم میگویند اما منظور از مصوِره در اینجا حافظ الصور است.
ملاصدرا رضواناللهتعالیعلیه دراینباره گفته است:
قوه الخیال و یقال لها المصوِره هی قوه یحفظ بها الصوره الموجوده فی الباطن.[۶]
علامه حسنزاده رضواناللهتعالیعلیه قوه خیال را مبدئی برای تحریک بدن میدانند.
قوه خیال در انسان مبدأ اول تحریک بدن اوست. محقق طوسى در شرح فصل چهاردهم نمط ششم اشارات شیخ رئیس از خود شیخ نکتهاى بسیار بلند نقل فرموده است که: «القوه الخیالیه فی الإنسان هی المبدأ الأوّل لتحریک بدنه».[۷]
با توجه به تعاریف ذکرشده تأثیرگذاری انسان بر خارج را بیشتر باید ناشی از نفس و قوای روحی او دانست.
چهارم: غلو در میزان تأثیرگذاری
پرسش نخست آن بود که آیا انسان بهصورت مستقیم و بدون استفاده از اعضای مادی قادر به تأثیرگذاری بر خارج از خوداست؟ پاسخ مثبت است. انسان بهراحتی چنین توانایی دارد. عقل، نقل و تجارب بشری بر آن صحه میگذارد؛ اما این توانایی چنانچه مثبتاندیشان ادعا میکنند:
یکم: با تلقین و تکرار حروف نیست؛ یعنی غالبا روحی یا نفسی است نه تکرار الفاظ. از اینجهت در پاسخ به پرسش دوم باید روح را عامل تأثیرگذاری دانست.
تکرار الفاظ صرفا نقش تلقینی و آرامشِ درون دارد. اساس و لُب انسان روح و نفس اوست. به بیان نورانی امام صادق؟ع؟: «أَصْلُ اَلْإِنْسَانِ لُبُّهُ»[۸]. همچنین نفس دارای شئونی است. تأثیرگذاری به نفس و روح مرتبط است نه ذهن و حتی صرفا خیال. چرا که ذهن و خیال از قوای نفس هستند و در ذیل آن، وحدت دارند.
النفس فی وحدتها کل القوی.[۹]
دوم: تأثیرگذاری بر خارج برای انسانهای عادی در حدِ ادعایی مثبتاندیشان نمیباشد. دامنه تأثیرگذاری انسان بر جهان خارج، از مرتبه متعارف که همۀ انسانها درجاتی از آن را دارا هستند آغاز و تا تصرف تکوینی به اذن خداوند در عالَم اوج مییابد. در میانۀ تأثیرِ متعارف تا تصرف تکوینی نیز برخی از راه الهی، تمرین، شیّادی و یا قدرتهای روحی که جنبۀ منفی دارد (مثل چشمزخم) میتوانند کارهایی انجام دهند. در آخرت نیز که سعۀ وجودی انسان بیشتر میشود قادر به نوعی خلقت در بهشت است. چنانچه در تفسیر مجمعالبیان در ذیل آیه «یُفَجِّرُونَها تَفْجِیراً»[۱۰] آمده است:
أی یقودون تلک العین حیث شاءوا من منازلهم و قصورهم عن مجاهد و التفجیر تشقیق الأرض بجری الماء قال و أنهار الجنه تجری بغیر أخدود فإذا أراد المؤمن أن یجری نهرا خط خطا فینبع الماء من ذلک الموضع و یجری بغیر تعب ثم وصف سبحانه هؤلاء الأبرار؛[۱۱]
یعنى این چشمه آنها را هر جا که میخواستند از منازل و قصورشان میبرد؛ و التّفجیر: شکافتن زمین است به جریان آب گوید: و نهرهاى بهشت جاری است بدون داشتن گودى و شیب پس هر وقت مؤمن اراده میکند که نهرى جارى سازد خطّى میکشد پسازآن موضع آب میجوشد و بدون زحمت جارى میشود. آنگاه توصیف فرمود: خداى سبحان گروه ابرار را.[۱۲]
سوم: تأثیرگذاری بهنحویکه مثبتاندیشان مدعی هستند عمومیت ندارد؛ یعنی افراد کمی هستند که با قوای نفسانی و روحی خود در عالَم کاری انجام میدهند که از آموزههای مثبتاندیشی نمیتوان به چنین توانی دستیافت.
چهارم: ادعای مثبتاندیشان نوعی غلو و بزرگنمایی است و از جهتی چنان چه برخی از شاخههای این جریان اعتراف کردهاند نمیتوان همه امور را محصول ذهن دانست.[۱۳]
پنجم: تأثیرگذاری نفوس شریف بر خارج
نفوس شریف، انسانهای مطهر و افرادی که تعالی روحی یافتهاند قادر به تأثیرگذاری بر خارج از خود هستند. آنان به سبب شدت اتصال به عوالم برتر و راه یافتن به عوالمی خارج از جهان مادی، قادر به تصرف در عالم هستند. چنین تصرفی تنها در ذیل اراده و اذن الهی است.
عرفا از این دسته هستند. علامه حسنزاده رضواناللهتعالیعلیه در اینباره گفته است:
دیگر اینکه عصا به تصرف و امر نفس موسى به اذن اللّه تکوینی بهصورت ثُعبان در آمده است. نفس انسان همچنان که از کثرت لطافتش روى به هر چیزى آورد همان[۱۴] مىشود، همچنین اماره نیز هست که صیغه مبالغه آمر و آمره است خواه اماره به سوء باشد خواه اماره به حسن؛ مثلا امر مىدهد، یعنى انشاء و ایجاد مىکند. اگر نفس ضعیف است، فقط در صقع ذات خود و اگر نفس قوى است در خارج از صقع ذاتش و لکن درعینحال آن صورت خارج از ذات نفس باز قائم به ذات نفس است که قیام فعل به فاعل است. یعنى تحقق معلول به علت.[۱۵]
نحوه تصرف انسان در هستی به صرف تکرار و تلقین نبوده بلکه با توجه به رسیدن عارف به مقام اسماء و صفات و اتحاد «مظهریت» با الله وصفی «نه الله ذاتی» در تعین ثانی و نائل آمدن به مقام ولایت است.
آن اسمى که موجب ارتقاء و اعتلاى گوهر انسان است که تا کمکم بهجایی میرسد که در ماده کائنات تصرف مىکند همان اسم عینى است که چون انسان بهحسب وجود و عین به هر اسمى از اسماى الهیه که کلمات کن او هستند متصف شود سلطان آن اسم و خواص عینى او در او ظاهر مىشود که همان اسم مىگردد و آنگاه دگران هم بکنند آنچه مسیحا مىکرد.[۱۶]
ثمره چنین حالت عرفانی و راه یافتن به باطن اسماء و صفات در عبارات بزرگان عرفان آمده است.
بلکه به قول شیخ عارف صاحب فصوص الحکم در فص اسحاقى آن گوید: بالوهم یخلقُ کلُ انسانٍ فى قوهِ خیاله ما لا وجودٌ له الا فیها و هذا هو الامرُ العام و العارفُ یخلق بهمّته ما یکون له وجودٌ من خارجِ محل الهمۀ و لکن لاتزال الهمۀ تحفظه… هر انسانى اعم از عارف به حقائق و صور از خواص و غیر او از عوام قادر است که فقط در قوۀ خیال خود خلق کند نه در خارج آن، ولى عارف کامل متصرف در وجود با همت خود در خارج محل همت خلق مىکند و همواره همت حافظ آن مخلوق اوست.[۱۷]
ششم: تأثیرگذاری نفوس پلید بر خارج
نفوس پلید نیز قادر هستند تا حدودی بر خارج از خود تأثیرگذار باشند. بعضی مرتاضان با تمرین، تکرار و ریاضتهای سنگین قادر به برخی تصرفات میشوند. صدرالمتالهین رضواناللهتعالیعلیه در مواردی به تأثیرگذاری نفوس پلید اشاره کرده است.[۱۸] همچنین در بخش چهارم به تأثیر چشمزخم اشاره خواهد شد.
هفتم: خلط میان تأثیر درونی با اثر خارجی
دقت در تفکیکهای انجامشدۀ نفس و ساحتهای وجودی ثابت مینماید که برای باورمندان به آموزههای مثبتاندیشی خلط میان تأثیرِ درونی با اثر خارجی رخ داده است. در حقیقت تکرار کلمات انگیزشی و مثبت، باعث آرامش درون و گونهای تلقین میشود اما این افراد آن را بهاشتباه اثر بیرونی و از جانب کائنات تلقی کردهاند.
هرگز با صرف لفظ یا تصوّر مفهومِ ذهنی نمیتوان در نظام هستی تأثیر علّی داشت و واقعیت خارج را تسخیر کرد.[۱۹]
تمرینهای مثبتاندیشی بهصورت موقت میتواند درون انسان را آرام سازد اما آنچه در بیرون اتفاق میافتد ربط اشتباه اتفاقات و رخدادها و در حقیقت نوعی ارتکاب مغالطه علت جعلی است و ذهن چنین توانایی ندارد.
از این جهت آموزههای جریان مثبتاندیشی میتواند برای باورمندان به آن جهل مرکب[۲۰] ایجاد نماید. ناآگاهی و جهل آنگاهکه به تلقین ضمیمه شود میتواند تبدیل به جزم شده و انسان را به شادی و ناراحتی کاذب وادار نماید.
کارها و ارادههای روح پیوسته مسبوق به آگاهی است و بر اساس قطع و جزمی که برایش حاصلشده اراده میکند. قطع و جزم مزبور در انسانهای متعارف از طرق و مطالب عادی سرچشمه میگیرد و ازاینرو ارادههای آنان نیز عادی است، ولی انسانهای غیرعادی از راه دیگری نیز جزم پیدا میکنند و طبعا اراده آنان نیز غیرعادی است و آن راه دیگر عبارت از ایجاد توهّم و سپس خیال و آنگاه تقویت خیال و تبدیل آن به علم جزمی است؛ چنانکه در شب شبحی را از دور میبینند و میپندارند که غول است. آنگاه خیال خود را تقویت و درنهایت جزم پیدا میکنند که غول است و در پی آن صورت دیوی را درصحنه نفس به تصویر میکشند و آن را ایجاد میکنند و سپس از آن میگریزند. فرار آنان در حقیقت فرار از افکار خودساخته است، نه از دیو خارجی و این همان چیزی است که برای بسیاری از انسانها در حال خواب حاصل میشود؛ کسی که در بیداری وهم و خیالی داشته، در عالم خواب همان خیال تقویت میشود و با تقویت آن خیال، اراده او صورتی را میآفریند و انسان خوابیده با مشاهده آن صورتِ متّصل، یا امیدوار و خوشحال میگردد، یا هراسناک و غمگین میشود؛ آن امید و نشاط یا این خوف و غم، در جسم او اثر میگذارد که در صورت شدّت آن از خواب بیدار میشود. سرّ اینکه برخی پزشکان بیماران خود را با تلقین درمان میکنند، همین است که اراده قوی در بدن خود انسان یا دیگری مؤثر است، بدون آنکه واقعیتی در کار باشد؛ بر همین اساس، اگر گزارشگری خبر دروغی را اعلام کند، ممکن است سبب سکته قلبی شنونده شود؛ یعنی خبر دروغ همان تأثیری را دارد که خبر راست دارد، با آنکه خبر دروغ بی واقعیت است؛ زیرا آنچه در شنونده اثر میگذارد، واقعیت خارجی، یعنی مخبر عنه نیست، بلکه مؤثّر حالتی است که در پی فهم و اندیشه مطلب توسط اراده تولید میشود. اندیشه و فهمِ تنها، سبب سکته نمیشود یا انسان را به ناله و گریه وانمیدارد، بلکه پس از خیال و تبدیل آن به یقین، اراده تولید میشود و اراده حالتی را به همراه دارد که اشک را جاری میکند یا قلب را از حرکت بازمیدارد؛ گرچه از آنجهت که این تبدیل و تبدّل بهسرعت صورت میپذیرد، چنین تصوّر میشود که صرف فهم و اندیشه مطلب تلخ، چنین اثری را به وجود آورده است؛ چنانکه در ارتباط با غضب نیز مسئله چنین است؛ گاهی انسان از چیزی خشمگین میشود و از شدّت خشم بدنش عرق میکند. عرق کردن بدن کار اختیاری است و بدون اراده تحقق نمیپذیرد؛ گرچه بر اثر سرعتِ تحقق، ارادی بودن آن مغفول قرار گیرد.[۲۱]
هشتم: محدودیت ذهن و انسان بهحکم عقل
انسان موجودی متناهی و وابسته است. محدودیت حواس و قوای ادراکی انسان بهترین شاهد بر این مسئله است؛ اما مثبتاندیشان ذهن انسان و تواناییهای او را نامحدود انگاشتهاند.
درباره متناهی بودن انسان تذکر این نکته سودمند است که روح انسان که بدن به دنبال آن است، موجودی مجرد و همچون دیگر موجودات مجرد، ثابت و فنا ناپذیر است. البته ثابت غیر از نامتناهی است. روح مجرد انسان، موجودی ثابت است؛ لیکن هم از نظر ماهیت و هم از نظر حدّ وجودی محدود است. تنها وجود نامتناهی که از ماده، ماهیت و حد وجودی منزه و مجرد است و مثل و شریک ندارد، خدای سبحان است.[۲۲]
ادامه دارد…
برگرفته از کتاب واکاوی جریان مثبتاندیشی؛ صص ۱۳۴-۱۲۵.
پاورقی:
[۱]. نفس جوهری است که در مرتبه ذات کاملا مجرد و وجودِ تعلقی دارد و تعلقش در مقام فعل و انفعال است. جوهر ٌ مجرد ذاتا، متعلق بالماده فعلا. (ر.ک: سید کمال حیدری؛ شرح بدایه الحکمه؛ ج ۱، ص ۳۶۶).
[۲]. برخی رسانهها علت مرگ وین دایر از بزرگان جریان مثبتاندیشی را سرطان خونی حاد او ذکر کردهاند. از این جهت هیچگاه نمیتوان مانع مرگ و یا برخی امور جبری شد.
[۳]. مرتضی مطهری؛ مجموعه آثار (شرح مبسوط منظومه)؛ ج۹، ص ۶۵۵.
[۴]. همان، ص ۶۶۲.
[۵]. عباس عارفی؛ مطابقت صور ذهنی با خارج؛ ص ۵۴.
[۶]. محمد صدرالدین شیرازی؛ الحکمه المتعالیه فی الأسفار العقلیه الأربعه؛ ج ۸، ص ۲۱۱.
[۷]. حسن حسنزاده آملی؛ ادلهای بر حرکت جوهری؛ ص ۹۶.
[۸]. محمد بن علی ابنبابویه؛ الأمالی؛ ص ۲۴۰.
[۹]. محمد صدرالدین شیرازی؛ الحکمه المتعالیه فی الأسفار العقلیه الأربعه؛ ج ۸، ص ۵۴.
[۱۰]. الإنسان: ۶.
[۱۱]. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن؛ ج۱۰، ص ۶۱۶.
[۱۲]. همو، ترجمه تفسیر مجمع البیان؛ ج ۱۵، ص ۶۰.
[۱۳]. ر.ک: لیزا لاو؛ فراتر از راز؛ ص ۲۵۱.
[۱۴]. با آن اتحاد وجودى پیدا مىکند.
[۱۵]. حسن حسنزاده آملى؛ ممد الهمم در شرح فصوص الحکم؛ ص ۵۷۷.
[۱۶]. حسن حسنزاده آملى؛ کلمه علیا در توقیفیت اسماء؛ ص ۴۰.
[۱۷]. همو؛ نور علی نور در ذکر و ذاکر و مذکور؛ ص ۱۰۳.
[۱۸]. ر.ک: محمد صدرالدین شیرازی؛ الشواهد الربوبیه فی المناهج السلوکیه؛ ج ۱، ص ۳۴۵.
[۱۹]. عبدالله جوادی آملی؛ تسنیم؛ ج ۱، ص ۳۲۰.
[۲۰]. جهلِ مرکب جهل و نادانیای است که نمیدانیم و نمیدانیم که نمیدانیم؛ بهعبارتدیگر، جهل مرکّب زمانی روی میدهد که آدمی نسبت به نادانی و جهل خود از موضوعی، اطلاع و آگاهی لازم را نداشته باشد.
[۲۱]. عبدالله جوادی آملی؛ تسنیم؛ ج ۵، ص ۶۹۷.
[۲۲]. همو؛ تسنیم؛ ج ۸، ص ۳۸۸.