جریان مثبت‌اندیشی گونه‌ای غلو پیرامون توانمندی‌های ذهنی انسان با توسعۀ شعورمندی جهان هستی و کائنات است که رهیافتی شبه‌علمی دارد. این جریانْ مدافع دین در قبال تجدد نیست بلکه تحت تأثیر دستاوردهای علمی و در خلأ ناشی از بی‌توجهی به آموزه‌های توحیدی به دنبال راهکاری برای آرامش، دستیابی به آرزوها، به‌ویژه ثروت‌اندوزی و مادیات به‌صورت حداکثری است.

بنابراین در جستجوی خاستگاه جریان مثبت‌اندیشی ناگزیر باید به دنبال منشأیی بود که چنین تفسیری از ذهن انسان و شعورمندی کائنات ارائه می‌دهد. بی‌شک از منظر دین و عرفان اسلامی نیز انسان موجودی وسیع و جهان هستی هم به‌عنوان آیتی الهی شعورمند است؛ اما وسعت انسان در دین و عرفان نه از جانب ذهن بلکه از بابت سعۀ روحی اوست. از سوی دیگر شعورمندی جهان هستی جنبۀ دیگری داشته و تحلیلی متفاوت با آنچه مثبت‌اندیشان در ذیل انرژی ارائه می‌دهند دارد.

بنا بر آنچه گفته شد در این فصل تلاش می‌شود با واکاوی علوم نوین به شناخت انسان جدیدی که محصول آن است رسید. چنین انسان مدرنی با انسان در اعصار گذشته از بابت معرفت‌شناسی، خداشناسی، هستی‌شناسی و… تفاوت‌های بنیادی دارد.

از علوم جدید تا انسان مدرن

به‌منظور شناخت جریان مثبت‌اندیشی و خاستگاه آن چاره‌ای نیست جز اطلاع از پاره‌ای دانش‌های جدید که به‌صورت ناشیانه و شبه‌علمی مورداستفاده این جریان قرار می‌گیرد. اهمیت این موضوع آنجایی بیشتر شده و ضرورت می‌یابد که تقریبا نزدیک به سه دهه است که اندیشه‌ها و جریان‌های مختلفی یک‌سخن را به طرق مختلف و از زوایای گوناگون تکرار می‌کنند. به همین خاطر با شناختن ریشۀ مشترک چنین جریان‌هایی که همان سوءاستفاده از دانش‌های جدید و فرضیه‌های اثبات نشده است می‌توان مانع رشد و فراگیری آنان شد.

به نظر می‌رسد یکی از عمده‌ترین دلایل گسترش چنین جریان‌هایی را باید در بی‌اطلاعی دین‌داران و دغدغه‌مندان فرهنگی از دانش‌های جدید جُست.

عمده‌ترین علومی که هم‌اکنون توسط جریان مثبت‌اندیش و گروه‌های مشابه مورد سوءاستفاده قرار می‌گیرد عبارت از روان‌شناسی، کیهان‌شناسی، فیزیک کوانتوم و فلسفه ایدئالیسم است.

توضیح در مورد روان‌شناسی در فصول گذشته ذکر شد اما در توصیف سایر علوم می‌توان گفت کیهان‌شناسی و فیزیک کوانتومی امروزه رهیافت جدیدی یافته‌اند. برای نمونه چنانچه خواهد آمد «در فیزیک کلاسیک، اعتقاد بر این بود که عملِ مشاهده تأثیری بر شیء مورداندازه‌گیری ندارد. وضعیت شیء قبل و بعد از مشاهده یکسان و قابل‌تعریف بود. لکن در فیزیک کوانتومی، مشاهدهْ خود بخشی از آزمایش‌شده است و بر شیء موردمطالعه تأثیر می‌گذارد… در حقیقت ناظر و مشاهده‌گر، صرفا یک تماشاگر نیست، بلکه بازیگر است. به‌گونه‌ای که برخی از دانشمندان، وجود هر گونه بنیادی حقیقی که قابل ثبت باشد انکار می‌شود».[۱] به همین خاطر است که برخی از مروجان این جریان در کنار ماده و انرژی و بقای آن‌ها از قانون بقای اندیشه و اراده سخن می‌گویند.

اساسا دوگانگی ماده و انرژی امروز دیگر معنایی ندارد و این خود موجب گسترش مفاهیم فلسفی به‌ویژه فلسفه علم گردیده است. قانون بقای انرژی، اولین قانون ترمودینامیک است.

اگر انرژی در همه عالم باقی است و از میان نمی‌رود، پس ماده هم باقی است و نابود نمی‌شود، بلکه فقط افزایش و یا کاهش می‌یابند و یا تبدیل به یکدیگر می‌شوند، پس ماده و انرژی به‌صورت دو چهره از یک‌چیز، جهان هستی را تشکیل می‌دهند و مباحث قدیمی اصالت ماده یا اصالت تصور به‌کلی تغییر شکل داده و دگرگون می‌شوند. بهتر بگوییم با دیدگاه‌های جدید این مکاتب از اعتبار می‌افتند.

دیگر اصالت نه با ماده است و نه با انرژی، بلکه اصالت با یک جوهر واحد و یکپارچه به نام هستی است. ماده و انرژی صورت‌های تظاهری جوهر یگانه است. باور و اندیشۀ منظم انسان نیز خود آفریننده انرژی است.

وقتی انرژی به ماده تبدیل می‌شود، پس انرژی فکری انسان مبدل به ماده یا جرم می‌گردد. مقصود این نیست که ما با فکر خود اتومبیل می‌سازیم و با مجسمه ساخته و یا نقاشی می‌کنیم و با ساختمان‌های عظیم برپا می‌کنیم. بلکه مقصود این است که ما با انرژی اندیشه و یا باور خود الگو‌هایی را به وجود می‌آوریم که آن‌ها با ارتعاشات ظریف خود به‌تدریج شکل و صورت مادی به خود می‌گیرند. برای مثال شخصی به‌شدت مایل است که ثروتمند شود. او اراده شدید می‌کند و تمام انرژی فکری و روحی خود را مانند راداری به‌سوی ثروت متوجه می‌کند. اراده و انرژی اندیشه، باور و خواسته او شرایطی را فراهم می‌کنند که شخص به ثروت دست می‌یازد. می‌گویند طرف به خواسته‌اش رسید. درست است، اما نیروی خلاق فکری و انرژی آفریننده و اراده ایجاد‌کننده او ثروت را برایش ایجاد کرده است، پس وقتی ما قانون بقای انرژی داریم و اندیشه و اراده هم نوعی انرژی است، پس ما قانون بنای اندیشه و اراده هم داریم. نظر به اینکه اندیشه همان آگاهی و شعور است، بنابراین قانون بقای آگاهی و شعور مهم‌ترین قانون فیزیک، طبیعت و متافیزیک است.[۲]

در این بخش به کمک بررسی‌های تاریخی مشخص می‌شود آنچه مثبت‌اندیشان قطعی پنداشته‌اند، فرضیه‌هایی است اثبات نشده که دانشمندان علوم جدید هم در حیطه‌های علمی خود نگاهی صددرصدی به آن نداشته و به دنبال شواهد بیشتری برای اثبات آن هستند.

همچنین در این فرضیه‌ها با رد علّیت، تصادفی بودن همۀ‌ رخدادها نتیجه‌گیری می‌شود. در مجموع اگر با سیری تاریخی، کیهان‌شناسی را مورد بررسی قرار دهیم برخی از این نظریه‌ها و پشتوانه‌های آنان چیزی در راستای همان اسطوره‌های نخستین برای شناخت هستی می‌باشند. برای نمونه «تفسیر کپنهاگ فیزیک کوانتوم متأثر از مبانی فلسفی پدیدار شناختی با دوگانه انگاری پدیده و پدیدار بر این باور است که احتمال و شانسْ بر طبیعت حاکم است و در حقیقتْ شانسْ، ذاتی است».[۳] و یا در برخی تفسیرهای سطحی از قرائت‌های کوانتومی شاهد افراط در ذهنی دانستن هستی و انکار وجود خارجی آن هستیم.

ادراک ما از جهان به آن نحوی نیست که ما آن را حقیقی می‌پنداریم. حواس و وجود ما به‌عنوان موجودات فیزیکی چنان برنامه‌ریزی‌شده است که جهان اطراف خود را این‌طور ببینیم. اگر ما به نحو دیگری برنامه‌ریزی‌شده بودیم، دید و برداشت ما از جهان و محیط‌زیستمان طور دیگری بود. کما اینکه دید و برداشت حیوانات از محیط‌زیست و جهان اطرافشان همان نیست که ما انسان‌ها داریم. جهانی که ما می‌شناسیم، تعبیر و تفسیر ذهنی و روحی ما از وقایع و امور واقعی است که به واقعیت‌های جهان سه‌بعدی ما تداخل می‌کنند؛ بنابراین وقایع طبیعی ما همه ذهنی و روحی هستند.[۴]

 

ادامه دارد…

برگرفته از کتاب واکاوی جریان مثبت‌اندیش؛ صص ۶۱ الی ۶۵.

 

پی‌نوشت:

[۱]. ر.ک: سید امیر سخاوتیان، حمید پارسانیا، مسعود عبدالله زاده؛ بررسی پدیدارشناسی در فیزیک کوانتومی و حکمت صدرایی، ص ۲۰۸.

[۲]. محسن فرشاد؛ اندیشه‌های کوانتومی مولانا؛ ص ۳۴.

[۳]. ر.ک: سید امیر سخاوتیان، حمید پارسانیا، مسعود عبدالله زاده؛ بررسی پدیدارشناسی در فیزیک کوانتومی و حکمت صدرایی، ص ۱۹۹.

[۴]. محسن فرشاد؛ اندیشه‌های کوانتومی مولانا؛ ص ۶۶.